ماخ اولا [1]
« ماخ اولا » پيکرهی ِ رود ِ بلند
میرود نامعلوم
میخروشد هر دم
میجهاند تن ، از سنگ به سنگ ،
چون فراری شدهيی
( که نمیجويد راه ِ هموار )
میتند سوی ِ نشيب
میشتابد به فراز
میرود بیسامان ؛
با شب ِ تيره ، چو ديوانه که با ديوانه .
رفته ديریست به راهی کاو راست ،
بسته با جوی ِ فراوان پيوند
نيست – ديریست – بر او کس نگران
و اوست در کار ِ سراييدن ِ گنگ
و اوست افتاده ز چشم ِ دگران
بر سر ِ دامن ِ اين ويرانه .
با سراييدن ِ گنگ ِ آبش
ز آشنايی « ماخ اولا » راست پيام
وز ره ِ مقصد ِ معلومش ، حرف . [2]
میرود ليکن او
به هر آن ره که بر آن میگذرد
همچو بيگانه که بر بيگانه .
میرود نامعلوم
میخروشد هر دم
تا کجاش آبشخور
همچو بيرون شدگان از خانه .
---------- 1328 [3]
2
مجموعهی ِ اشعار نيما يوشيج . دکتر ابوالقاسم جنّتی عطائی . ص 322 .
مجموعهی ِ کامل ِ اشعار ِ نيما يوشيج . سيروس طاهباز . ص 457 .
?
[1] ماخ اولا ، اسم تنگهاي است در نور ، نزديکیهای ِ يوش ، که نيما سالی يک بار از آنجا میگذرد و ساعتی در آنجا توقف کرده و استراحت میکند . ( يادداشت از : جنّتی عطائی . مجموعهی ِ اشعار ، ص 322 )
[2] طاهباز : « وز ره مقصد معلومش حرف است . » ( ص 457 ) – و اين « است » بدون ِ هيچ ترديدی غلط و زايد « است » !
[3] تاريخ ، از مجموعهی ِ کامل .. ( طاهباز ، ص 457 ) .
welcome and peace ,
ReplyDeleteI love the teherinian art and mosks.
http://www.isfahan.org.uk/monar/monar.html