در نگاه ِ نخست ، اين واگويه درست مینمايد ؛ امّا بهراستی چنين نيست . به هيچ روی ، در پی ِ بیارزش جلوه دادن ِ تلاش ِ دوستان نيستم . به يک حساب دوستتر میداشتم که به جای ِ اين کار ِ جداگانهی ِ فردی ، به همکاری با يکی از اين سايتها بپردازم ؛ امّا متأسّفانه دو مشکل ِ جدّی وجود دارد : يکی بینظمی ِ من ، و ديگر اين که ، همکاری ِ من ، پيش از هر چيز ، نيازمند ِ پذيرش ِ اصلیترين انتقاد ِ من از سوی ِ دوستان است ؛ و متأسّفانه در فضای ِ ايرانی ، انتقاد از نشانههای ِ بارز ِ خصومت به شمار میرود !
□
تا آنجا که ديدهام ، بهندرت میتوان موردی يافت که بتوان به متنهای ِ ارائه شده اطمينان و اعتماد نمود . غالباً چنين پنداشته میشود که صِرف ِ تايپ و انتشار ِ يک متن ، کافی است . حسّاسيت ِ من ، البتّه ، شامل ِ هر نوع نوشتهای میشود ؛ امّا بديهی است که اين حسّاسيت ، شدّت و ضعفی هم دارد . شايد بتوان از چند مورد نادرستی ِ حروفنگاری در مثلاً يک يادداشت ِ خبری چشمپوشی کرد ؛ امّا در « متن ِ ادبی » جايی برای ِ سهلانگاری وجود ندارد .
اگر قرار باشد متنهای ِ ادبی را به گونهای ارائه کنيم که خواننده برای ِ اطمينان از درستی ِ آن ، ناچار از مراجعه به اصل ِ منبع و مأخذ باشد ، همان بهتر که از اين کار چشمپوشی کنيم . به نظر ِ من ، بیتوجّهی به نقل ِ و نگارش / حروفنگاری ِ درست و دقيق ِ « متن ِ ادبی » ، نشانگر ِ ناشناخت ِ ادبيات و متن ِ ادبی است . در متن ِ ادبی ، جز واژه چيزی وجود ندارد ، يا به عبارت ِ ديگر : متن ِ ادبی در وهله ِ نخست ، عبارت از واژه است ، و اگر در نقل و ارائهی ِ واژهها ، نادرستیيی رخ دهد ، اصل و بنيان ِ اثر مخدوش میگردد . ظاهراً اين تصوّر ِ نادرست که « خواننده بايد هشيار باشد ! » ، زمينه ساز ِ نوعی ِ اين بیتوجّهی است .
□
به هر اندازه که فرصت داشته باشم ، چيزی از اشعار و نوشتههای ِ نيما تايپ و پست خواهم کرد .
در بارهی ِ طرح و ترتيب ِ کار ، هنوز دچار ِ ترديدم ؛ و اين ترديد ، البتّه بیدليل نيست . ميان ِ شيوههای ِ چندگانهای که میتوان به کار گرفت ، سرگردان شدهام . يک شکل اين است که يکی از مجموعههای ِ کامل ِ آثار ِ نيما انتخاب شود و شعر و نوشتهها به همان صورت و ترتيبی که در کتاب آمده ، آورده شود . راه ِ ديگر اين است که دفترهای ِ مشخّص اساس ِ کار قرار گيرد : ماخ اولا ، شهر ِ شب و شهر ِ صبح ، ناقوس ، شعر ِ من ، حکايات و خانوادهی ِ سرباز ، ...
شيوهی ِ ديگر ، گزيدهنگاری است . و من بيشتر اين شيوه را میپسندم . رهايی ِ نسبی از قيد و بندها که در اين شکل ِ کار هست ، باعث میشود که احساس ِ خستگی نکنم و از کاری که میکنم لذّت ِ دوچندان ببرم . به عبارت ِ ديگر ، در گزيدهنگاری ، هم فال است و هم تماشا . آدم مطابق ِ حال ِ خود پيش میرود ، و ملزم به رعايت ِ آداب و ترتيب ِ خاصّی نيست . البتّه ، بعد از مدّتی ، شايد مثلاً وقتی تعداد ِ شعر و نوشتهها به صد يا دويست مورد برسد ، میتوان فهرستی برای ِ آن ترتيب داد ، و در اين فهرست ، تاريخ ِ سرايش و يا مبنای ِ ديگری در نظر گرفت .
همچنين ، بعد از پايان ِ کار ( يا بعد از پايان ِ نسبی ِ کار ) میتوان شعرها و نوشتههای ِ فرومانده را هم تايپ کرد ، و در پی ِ تهيهی ِ « مجموعهی ِ کامل ِ آثار ِ نيما » برآمد .
فعلاً با خود قرار کردهام که هر روز دست ِکم يک شعر تايپ کنم ؛ حتّی وقتی که امکان ِ پست نباشد ( بعد از دسترسی ، میتوان هر چند مورد را که آماده باشد ، پیدرپی پست کرد ) .
□
کاری که اينجا ارائه میشود ، دو ويژگی خواهد داشت : يکی اين که موردی از نادرستی ِ حروفنگاری در آن نخواهيد يافت ؛ و ديگر اين که ، در هر مورد ، متن ِ اشعار را به شيوهی ِ « التقاطی » ( که میتوان آن را « انتقادی » هم ناميد ، و از شيوههای ِ مطلوب و بسيار کارآمد در « تصحيح ِ متون » به شمار میرود ) تهيه خواهم کرد . اهل ِ کتابخانه رفتن نيستم ، امّا در خانه ، دو مجموعه و چند تايی دفترهای ِ منفرد دارم . به ديکلمهی ِ شاملو هم به عنوان ِ منبع و مرجعی معتبر مراجعه خواهم داشت . و در نهايت ، هر کمترين مورد ِ نيازمند ِ توضيح را ، در پای ِ هر شعر يا نوشته يادآور خواهم شد . گهگاه ، توضيحات ِ واژگانی و شرحگونهها را هم از حاشيههای ِ دستنويس ِ اين سالهای ِ خود نقل خواهم نمود ؛ شايد گرهی از مشکلی بگشايد.□
وقتی دقيق میشويم و با نگاه ِ ويراستارانه به منابع ِ شعر ِ نيما مینگريم ، متوجّه میشويم که متأسّفانه اختلافات ِ قابل ِ ملاحظهای وجود دارد . به اندازهای که فهمام میرسد ، تلاش خواهم کرد که بهترين ضبط را بياورم . گزارش ِ اختلافات ، در پای ِ هر شعر يا نوشته ، ثبت خواهد شد .
يادآور شوم که بيشترين موارد ِ اختلاف در نشانهگذاریهاست ( يا بنا به غلط ِ مصطلح : نقطهگذاری ) . عکس ِ صفحاتی از دستنوشتههای ِ نيما – که در مقدّمهی ِ « مجموعهی ِ کامل ِ اشعار ِ نيما » [ به اهتمام ِ سيروس طاهباز ] ديده میشود - نشان میدهد که شخص ِ نيما در شعر ِ خود از نشانههای کمک خوانشی استفاده میکرده . ( اين هم از نشانهها و دلايل ِ نوانديشی و نوجويی و پيشاهنگ بودن نيماست ؛ وگرنه در آن روزگار ، شاعران و نويسندگان ِ ما آن گونه که بايد و شايد ، به اين مقوله توجه نداشتهاند ، دست ِکم در دستنويس ! ) . حال اين اختلافات از کجا پيدا شده ، بحث ِ ديگری است . سعی ِ من بر اين است که در اين يک مورد مطابق ِ نظر ِ شخصیام عمل کنم ؛ مگر در مواقعی که اعمال ِ نشانه میتواند به تحديد ِ خوانشهای ِ دو يا چندگانه منجر شود ؛ که در اين موارد ، يا اصل ِ يکی از منابع را رعايت خواهم کرد و يا به کلّی از نشانهگذاری پرهيز خواهم نمود .
در بارهی ِ مصيبتی که سيروس طاهباز به سر ِ چاپ و نشر ِ آثار ِ نيما آورده ، جای ِ ديگر به طور ِ مفصّل سخن خواهم گفت ؛ به زودی .
تصویر کنونی همراه این سایت
ReplyDeletehttp://photos1.blogger.com/x/blogger2/4655/3398/240/z/234705/gse_multipart27594.jpg
از آثار
هادی شفائیه
است
سپاسگزارم .
ReplyDeleteجايی ، با تصوير خواهم آورد .
کاش از مصیبتی که فرزند شعرنشناس نیما بر سر آثارش آورد هم سخنی می گفتید.از انتشار هجویه های تفریحی نیما به عنوان شعر گرفته تا انتشار چهرپاره به با عنوان شعرنو. سیروس طاهباز هر چه کرد عمر در راه نیما گذاشت و اگر خود شما هم نیماشناس شده اید مدیون او هستید هرچند خود لب به اعتراف نگشایید
ReplyDeleteاگرچه ضرور نی؛ خيلی يزيدم!
ReplyDeleteناشناس گرامی،
ReplyDeleteمتأسّفانه من امروز نوشتهی شما را ديدم.
و حالا فرصت ندارم پاسخ بدهم.
بهزودی در خدمت خواهم بود. عجالةً همينقدر بگويم که اگر از شراگيم هم ببينم که با شعر نيما کج رفتار کرده، برایام فرقی نمیکند. با کسی شوخی ندارم... امّا فعلاً از ايشان چيزی که حاکی از خطا باشد نديدهام، و از طاهباز ديدهام...
اشتباه نکنيد؛ انتقاد کردن به معنای «قصد نفی و ردّ تلاش» کسی نيست (گرچه ممکن است به آن بينجامد!)
اينکه فرمودهايد در نيماشناسی مديون طاهبازم، کاملاً نادرست است. اوّلين مجموعهای که من از نيما خريدهام، از جنّتی عطايی بوده؛ وانگهی، استفادهی من و امثال من از نشريّات طاهباز، بنا به چه قاعدهای بايد موجب «دين» ما به طاهباز شود!؟ چرا مديون نيما نباشيم، که برترين استاد «نيماشناسی» بوده و هست و خواهد بود!!!؟
اقا دمت گرم خدایییش
ReplyDeleteمن مدتها دنبال یه همچین چیزی تو اینترنت بودم